تقدیم به یگانه ستاره ای که از دورترین آسمانها،گاه گاه بر خاک خسته من نور می بخشد...
کلبه تنهایی
بی شک آن پادشه را بر غمم آگاهی نیست
ورنه او را به عیادت ز من اکراهی نیست
شکر! در کلبه من هر چه نمی خواهی هست
گرچه از بخت بدم آنچه که می خواهی نیست
دیشبم خواب چنین بود که می آیی دست
رفت تعبیر که دیگر به توام راهی نیست
بستر برکه جانم نشد آیینه نور
آخر این شبزده را روزنه بر ماهی نیست
چه کنم شیوه آن طبع همایونی را
که کرم گاه در او هست ولی گاهی نیست
در ره عشق که صد رهزن بد ایمان است
بی پناهی چو مرا همدم و هم راهی نیست
سالکی گفت که بیراهه به تو بسیار است
یعنی انگار در این قافله گمراهی نیست
خاتما بگذر از این مهلکه هر جور که هست
که صلاح تو به خاموشی و کوتاهی نیست
23/4/1390-10/1388
رستخیز عشق وقتی چترمان خداباشد بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد. درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||||
|